امروز وقت اضافه داشتم به وبلاگ ها سر میزدم و از خواندن نوشته ها کیف میکردم که یک دفعه یادم آمد قابلمه ماش دارد روی گاز قل قل میکند. وقتی به دادش رسیدم که خیلی دیر شده بود. تقریبا بیشتر ماشها شکفته شده بودند و غذای ظهرمان میشد آش ماش به جای ماش پلو. به مغزم فشار آوروم که جواب همسرجان را چه بدهم. آخر ایشان دوست دارند صدای قرچ و قروچ حبوبات را احساس کنند. یک دفعه جرقهای از ذهنم گذشت. دهان بی دندان فنج مامان بهترین بهانه برای شکفتن ماشهاست.
پی نوشت:فنج مامان، دخترک یک ساله مان هست.از این به بعد بیشتر باهاش آشنا میشید.
آخرین نظرات